جمعه، فروردین ۲۳

شعري از سيد علي صالحي

باد از احتياط پاورچين پرده ها،

لبريز بازي وزيدن بود.

پرنده آمد؛

كمي رو به پيراهن چهل دانه ي انار خسته نشست.

تشنه بود؛

خواب انار ديده بود؛

چيزي نگفت.

آن سوتر ، پشت پنجره ،

سايه سار قفس ها ، پيدا بود.

پرنده هيچ نپرسيد،

اين منقل روشن و

اين سيخ برهنه براي چيست؟

تنها لبه ي تيز چاقوي كهنه اي،

كنار پاشويه،

داشت سر به سر ماه سر بريده مي گذاشت.

نقد و تفسير: اصلان قزللو

شعر ، يك داستان نيست . يك قضيه ي رياضي هم نيست. بلكه يك شعر است كه هر كس مي تواند از زاويه اي به آن بنگرد. شعر مي تواند يك قصه باشد ؛ اما نه يك قصه ي كامل ، بلكه بخش برجسته و حساس آن . مخاطب مي تواند پيش و پس يا جوانب آن را با توجه به بخش معلوم ببيند و كشف كند و از اين كه در كمال داستان هميار نويسنده يا شاعر بوده است ، به خود ببالد و از آن لذت ببرد.

يك قضيه ي رياضي هم نيست كه فقط يك راه حل يا يك پاسخ داشته باشد. بلكه راه حل هاي متعدد و پاسخ هاي گوناگون دارد. نا گفته پيداست كه هر مخاطب ، هر چه را كه بخواهد نمي تواند از آن بيابد . اما پاسخ هاي درست با توجه به متن و مصراع ها و تركيب ها و جمله ها بسيار است.

يك مثال ساده: اگر شما بر روي يك خط ، يك زاويه ي 60 درجه رسم كنيد و به شخص ديگري نشان بدهيد و از او بخواهيد زاويه ي اين تصوير را به شما نشان دهد، و او بگويد ، دو زاويه در آن است ، تعجب مي كنيد؟ فرياد مي زنيد ؟ خشمگين مي شويد؟ و سپس مي گوييد:" نشانم بده." او يك زاويه ي 60 درجه و يك زاويه ي 120 درجه به تو نشان مي دهد . اگر منصف باشيد ، آرام مي گيريد و مي پذيريد. او زاويه ي ديگري را كنار زاويه ي شما ديده و نشان داده است . اما شما كه زاويه را رسم كرديد ، فقط همان يكي را در نظر داشتيد.

حال همان زاويه را به شخص ديگري نشان مي دهيد تا آسوده شويد كه بيش از دو زاويه در آن نيست. از جا مي پريد و فرياد مي كشيد ، وقتي او مي گويد سه زاويه است : من يك زاويه رسم كرده بودم ، شد دو تا . ديگر سه تا را نمي پذيرم ، مگر نشانم دهيد. و او به آرامي مي گويد : دو زاويه درست است اما زاويه سومي هم ديده مي شود . پايين خط را نگاه كن . يك زاويه ي 180 درجه هم اين جاست !

اين همان شعر است كه هر مخاطبي بخشي از آن را مي بيند و با توجه به داده ها ، مچهول ها ي مفهومي يا تصويري را كشف مي كند و از كشف خود لذت مي برد.

حال شعر صالحي:

وقتي كه باد بتواند با پرده بازي كند و حركتش دهد ، بي گمان باز است. پرنده ي در حال پرواز و تشنه ، وقتي آن را مي بيند ، به آن جا وارد مي شود و خوابش نيز تعبير مي شود: انار سينه دريده ي دانه پيدا!

چرا پرنده چيزي نمي گويد ؟ نگفتن نشان ندانستن است يا "سكوت سرشار از ناگفته هاست؟" اين درون مكان .

به پشت پنجره هم نگاه كن. "سايه سار قفس ها پيداست." نكند اسارت در انتظار پرنده باشد. شايد اين ، اولين احساس اوست.

حال نگاهي به اطراف مي كند: سيخ برهنه و منقل روشن و چاقوي كهنه ي تيز ! آه ! اين بار بدتر شد . مرگ و بدتر از آن ، كباب شدن در در انتظار اوست . چه سرنوشت شومي! پرنده از كجا فهميد چاقو تيز است ؟ از آن جايي كه عكس نيمه ي ماه (سربريده) در آن افتاده است. همه چيز عليه اوست. يا به درون قفس هاي آن سوي پنجره خواهد افتاد يا كشته خواهد شد و كباب! و وقتي "پرنده هيچ نمي پرسد " يعني بي خيال است ؟ يا خود را به دست سرنوشت سپرده است ؟ راه نجاتي نيست؟ " باد از احتياط پاورچين پرده ها/ لبريز بازي وزيدن بود. " هنوز پنجره باز است . پس راه نجاتي هست .

زبان شعر ساده است. واژه هاي به كار رفته، ساده تر. حتا معمولي " منقل، سيخ ، چاقو و ... اما آن چه توانسته است اين نوشته را شعر كند، هنجار گريزي هاي زباني ، واج آرايي هاي بي تكلف، انسان پنداري هاي زيبا و مهم تر از آن ابهام هاي شاعرانه در معنا و تعيين سرنوشت پرنده و واگذاري آن به فكر و توجه و ديد مخاطب است.

به دو مصراع اول بنگريد: باد از احتياط پاورچين پرده ها / لبريز بازي وزيدن بود." پرده ها ، پاورچين و با احتياط حركت مي كنند و با د هم با پرده ها در حال بازي است. انسان پنداري پرده و باد را ببينيد . نغمه حروف را در همين ابتدا بشنويد : تكرار واج "ز" صداي باد را در گوش شما طنين انداز مي كند.

به انار نگاه كنيد . پيراهن سرخ چهل دانه به تن دارد و خسته است . پرنده خواب مي بيند . همه چيز انساني است . و اصلا شعر ، زندگي است . يكسره خود زندگي.

در اين شعر يك پيام يا مفهوم يا يك هدف از پيش تعيين شده ، وجود ندارد كه آش كشك خاله باشد ؛ بخوري به پايت و نخوري هم به پايت باشد! مخاطب در اين شعر فعال است . وظيفه ي مشاركت در ساخت تصاوير و مفهوم را دارد. محترم است .

۷ نظر:

اصلان قزللو گفت...

با سلام. نوزدهمین جلسه ی انجمن مجازی را به نقد اشعار اصلان قزللو اختصاص داده ایم . منتظر نقد و نظر شما فرهیخته ی گرامی هستیم
http://www.angomanmajazi.blogfa.com

oracle گفت...

سلام
میخواستم ببینم امکان داره برای شما که این شعر رو تفسیر کنید؟

ترنج/خواجو کرمانی
گفتا من آن ترنجم، کاندر جهان نگنجم / گفتم به از ترنجی، لیکن به دست نایی // گفتا تو از کجایی، کاشفته می نمایی/ گفتم منم غریبی، از شهر آشنایی // گفتا سر چه داری، کز سر خبر نداری / گفتم بر آستانت، دارم سر گدایی // گفتا به دلربایی، ما را چگونی بینی / گفتم چو خرمنی گل، در بزم دلربایی // گفتم که بوی زلفت، گمراه عالمم کرد / گفتا اگر بدانی، هم اوت رهبر آید // گفتم که نوش لعلت، ما را به آرزو کشت // گفتا تو بندگی کن، کو بنده پرور آید…

با تشکر فراوان

farzad گفت...

آقاي قزللو گمان نمي كنيد اين روش نقد شما بسيار ساده و غير مستدل باشد؟ من فكر مي كنم هر كس كه ادبيات نخوانده و فقط چند كتاب تئوري شعر خوانده باشد مي تواند اين شيوه نقد را دنبال كند. اين نقد شعر است يا تبليغ تئوري هاي نقد ادبي؟

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...

سلام
به گمانم چیز دیگری آمد...
شاید پرنده در قفس بوده و از پنجره ی باز به خارج پشت پنجره رفته...
حال نقلی می کند شاعر از دنیای پشت پنجره و نقلی از دنیای بیرون...
به گمانم شاعر دارد نقل دو دنیا می کند...دنیای اسارت و آزادی...و انتخاب پرنده بر دنیای آزاد حتی با دیدن خطرات آن...سیخ و منقل و ماه سر بریده!
به گمانم چنین آمد...
سربلند و آزاد مانید
http://shoruedobare.persianblog.ir/

صادق گفت...

با سلام بر استاد گرامی
مرا شرمنده و خوشحال کردید با پیام نوروزتان. برای دوستانی که نشانی الکترونیکی داشتم پیام با ای میل فرستادم و متاسفانه نشانی شما را نداشتم. قصور مرا ببخشید و درصورت امکان نشانی قابل دسترس خود را ارسال فرمایید.
چیزی که من عاشقانه دوست دارم شرکت در این برنامه نقد شعرهاست و برخلاف کسانی که سطح مطالب را پایین ارزیابی می کنند بنظرم فوق العاده مفید می رسد. متاسفانه گرفتاریهای جدید شغلی فرصتی به من نداده تا شرکت کنم و استفاده کنم. امیدوارم با سبک تر شدن کارهایم بتوانم از محضر شما استفاده کنم. همینقدر بگویم که از مطالب که درج می کنید در حد توانم استفاده کرده ام و خیلی سپاسگزارم.
اردتمند شما
صادقی
شاد باشید

Unknown گفت...

سلام جناب قزللو
می خواستم تقاضای همکاری با ماهنامه ی ادبی تیراژه را خدمتتون تقدیم کنم.
اگر تمایل دارید لطفن با من به آدرس زیر تماس بگیرید:
surenaparsi@gmail.com
با عرض ادب و احترام
سورنا پارسی