شعر " سفر به خير"
سروده ي دكتر محمدرضا شفيعي كدكني
"به كجا چنين شتابان،"
گون از نسيم پرسيد.
" دل من گفته زين جا ،
هوس سفر نداري ،
ز غبار اين بيابان ؟ "
"همه آرزويم اما،
چه كنم كه بسته پايم"
"به كجا چنين شتابان؟ "
"به هر آن كجا كه باشد،
به جز اين سرا ، سرايم ."
"سفرت به خير اما ،
چو از اين كوير وحشت ،
به سلامتي گذشتي ،
به شكوفه ها به باران ،
برسان سلام ما را."
نقد و تفسير شعر "گون" سروده ي دكتر محمدرضا شفيعي كدكني
نويسنده : اصلان قزللو
موضوع شعر ، شور و اشتياق به رهايي و رسيدن به موقعيت مطلوب است.
اين شعر بيانگر گذر از يك جامعه ي ستم زده و استبدادي است ؛ جامعه اي كه بايد و نبايدهايش دست و پاگير و
وحشتناك است.
خلاصه ي شعر : بوته گوني از نسيم در حال سفر ،مقصدش را مي پرسد. او علت سفر را ، دل گيري از ديار
خفقان آلود خود ذكر مي كند.
گون وقتي مطمئن مي شود ( با پرسش دوبار ه: به كجا چنين شتابان؟) كه نسيم عزم جزمي براي رفتن دارد،
و نسيم آن چنان مصمم از اين سفر سخن مي گويد : كه حاضر است براي گذر از اين سرزمين
خوفناك به هرجايي جز اين جا سفر كند .
بوته گون از جان سرشار از اشتياق و آرزو مندي و پاي بستگي و گرفتاري خود سخن به ميان مي آورد و سفر
به خيري گفته ، از نسيم مسافر مي خواهد چون به ديار شكوفه ها و باران رسيد ، سلام(پيام) خود را به ساكنان
خوشبخت آن جا برساند.
در اين شعر سمبليك از دو گروه انسان ، سخن به ميان مي آيد.
1- گون : نماد انسان گرفتار ، زنداني ، اسير
2- نسيم : نماد انسان رها، آزاد كه از وضعيت موجود جامعه دل گير است .
اين دو شخصيت سمبليك ، هر دو تمايل به رهايي دارند ؛ اما گون گرفتار ، قادر به انجام كاري نيست.
از توصيف هاي گون چنين بر مي آيد كه سرزمين او گرفتار بلا و ستم و استبداد است و ماندن او در آن جا صرفا به خاطر گرفتاري و اسارت است ؛ وگرنه بايد رخت سفر بربست و " دور بايد شد از اين شهر غريب " زيرا اين توصيه ي خود گون به نسيم است.
در اين شعر سرزمين توصيف شده ي گون همان كوير است.سرزميني كه از هر امر مثبتي خالي است.
شاعر در اين شعر با تقابل تضادها ، منظور خود را بيان مي كند .سرزمين خرم و خوش و سرسبز موعود در مقابل
كوير وحشت و غبار آلود؛ گون گرفتار در مقابل نسيم آزاد؛ سبزه و باران در مقابل بيابان پر غبار و خشك.
آن چه در اين شعر نهفته است ،پيام رساني نسيم به ساكنان ديار سبز و خرم است كه احوال درماندگان و
گرفتاران را دريابند و با آنان همراهي و هم دلي كنند. اين بخش بي شباهت به داستان طوطي و بازرگان نيست:
گفت طوطي را چه خواهي ارمغان
كارمت از خطه ي هندوستان؟
گفت آن طوطي كه آن جا طوطيان،
چون ببيني كن ز حال ما بيان
بر شما كرد او سلام و داد خواست
وز شما چاره و ره ارشاد خواست
اين روا باشد كه من در بند سخت
گه شما بر سبزه گاهي بر درخت؟
سلام رساندن ، شكوه و سكايت از اسارت استو هدايت خواهي از آزادگان.
در اين شعر ، گون كه خود گرفتار است ، بنا به تجربه( كه خود قصد گذر از اين كوير داشته و به همين خاطر گرفتار شده است) حتا خطر گذر از اين سرزمين خوفناك را به نسيم گوش زد مي كند و عبور از آن جا را خطرناك مي داند.
" چو از اين كوير وحشت
به سلامتي گذشتي ،.."
او باتمام گرفتاري و در بند بودن ، افكار و عقيده ي خود را در دل دارد كه خود نوعي تلاش و كوشش در مقابل مستبدين است ؛ آينده نگري است ؛ اميدواري است كه " در" هميشه بر يك پاشنه نمي چرخد .و بند و گرفتاري ابدي نيست و " پايان شب سيه سپيد است"
اين مصراع ها بيانگر نظام فكري شاعر است كه " اگر افراد جامعه به ناچار سكوت كرده اند ، سكوتشان علامت رضا نيست.
گفت و گوي دو شخصيت كه سرانجام اسان آزاد را به سفري دور و دراز به قيمت دوري از وطن ، اما رهايي بخش رهنمون مي شود ، چيزي جز فراخوان افراد به دگرگوني و در خود و جامعه ي بشري نيست.
اگر خواننده ي خوب ، سوار قطار سريع السير خوانش شعر نشود و مناظر زيبا را پي در پي به پس نيفكند مي تواند از به هم پيوستن آن ها ، مفاهيم زيباي شعر را درك كند و همراه نسيم ضمن نزديك شدن به تخيل شاعر ، به سرزمين شكوفه و باران برسد.
در اين شعر ، راوي سوم شخص ، يا خود شاعر است كه بر همه چيز آگاهي دارد. او براي عينيت بخشيدن به
شتاب نسيم ، علاوه بر گفتن كلمه ي "شتابان " در مصراع اول " به كجا چنين شتابان؟ " ، با خذف فعل
(مي روي) و كوتاه كردن مصراع جنبه ي ديداري نيز به آن بخشيده است .
با دقت در مصراع هاي شعر و كوتاهي اغلب آن ها ، تصو ير شتاب و گذ ر نيز به چشم مي آيد .
همان ن گونه كه آگا هيد ، نسيم ، ذاتا قادر به توقف نيست و شاعر با كوتاهي گفت و گوها ، به اين امر ،جامه ي
تحقق پوشانده است . آن چنان كه احساس مي كنيم ، نسيم حتا نمي خواهد لحظه اي از زمان را هدر دهد.
شاعر با جان بخشي به شخصيت هاي شعر ، آن ها را به عنوان انسان معرفي مي كند و اين جان بخشي را
به كمال مي نماياند.هم چنين گفت و گوها ي گون و نسيم بيانگر چنين امري است .
ذكر واژه ي دو پهلوي "بسته پا " به مفهوم : گرفتار و زنداني از يك سو و تعلق خاطر داشتن ، از سوي ديگر
خواننده را در دو راهي شك و ترديد قرار مي دهد كه آيا گون به خاطر گرفتاري ، در اين سرزمين وحشتناك مانده است يا به خاطر دل بستگي؟
در مصراع " دل من گرفته زين جا" " اين جا " مفهوم مجازي دارد و منظور وضعيت نا مناسب است و استبداد.
وگرنه كيست نداند كه كه انسان هميشه به زادگاهش وابستگي دارد ؟ اين مسئله را مي توان از مهاجران ايراني
در كشورهاي ديگر جويا شد .
اين شعر هم چنين از ادبيات گذشته تاثير پذيرفته است . آوردن واژه هاي مخفف مانند " زين جا : از اين جا ،
هر آن كجا : هرجا ، دليل اين امر است .
نكته ي آخر آن كه : شاعر در مصراع هاي پاياني با آوردن مصوتهاي بلند " آ" و كسره ، شتاب شعر را كم مي كند و رسيدن به آرامش و سرزمين پر شكوفه و باران را به خواننده القا مي كند.واج آرايي در همان مصراع ها با صامت"ب " و " م " و مصوت "آ " ، ضمن دل پذيري موسيقي ، شك و ترديد در گذر از سرزمين غبار آلودو رسيدن به سرزمين موصوف را به يقين بدل مي كند .
منابع :
1- در كوچه باغ هاي نشابور- اشعار دكتر كدكني
2- مثنوي معنوي - مولانا
3- هشت كتاب سهراب سپهري
22/4/86
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر