تنهايي ماه ، سروده ي فروغ فرخ زاد:
در تمام طول تاريكي ،
سير سيرك ها فرياد زدند:
ماه ! اي ماه بزرگ!..."
در تمام طول تاريكي،
شاخه ها با آن دستان دراز،
كه از آن ها آهي شهوتناك،
سوي بالا مي رفت،
و نسيم تسليم به فرامين خداياني نشناخته و مرموز ، و هزاران نفس پنهان ،
در زندگي مخفي خاك،
و در آن دايره ي سيار نوراني - شبتاب-
دقدقه در سقف چوبين،
ليلي در پرده،
غوك ها در مرداب ،
همه با هم، همه با هم ، يك ريز ،
تا سپيده دم فرياد زدند:
"ماه ! اي ماه بزرگ! ..."
در تمام طول تاريكي،
ماه در مهتابي شعله كشيد.
ماه ،
دل تنهاي شب خود بود .
داشت در بغض طلايي رنگش مي تركيد.
شعر "تنهايي ماه " از فروغ فرخ زاد ، بيانگر تغيير وضعيت و رسيدن به مرحله اي عالي است كه در يك حالت تسليم و جبر صورت مي گيرد.با آن كه انسان در صحنه ي آن پيدا نيست ؛ مي توان آن را سير تاريخي و جبري جامعه دانست كه همه مي خواهند از تيرگي و ظلمت رهايي يابند و به روشني برسند اما از وضعيت تازه، بي خبرند. زيرا اين منبع روشنايي (ماه(در تنهايي خود غرق است و از آن رنج مي برد. و با دانستن اين نكته كه هر طلوعي به غروبي مي انجامد و بالعكس . اين فريادها نيز پايان نا پذير و جاودانه است. و به قول مولوي " : كز نيستان تا مرا ببريده اند/ در نفيرم مرد و زن ناليده اند".
محتواي شعر چنين است: در فضايي مملو از تاريكي، سير سيرك ها ، ماه را مورد خطاب قرار مي دهند و خواهان اويند.
در فضايي ظلمت بار تمام موجودات زميني ، از درخت گرفته تا شبتاب وموريانه، تصويرها و قورباغه ها در حالتي غير ارادي به فرمان نيروهايي مرموز و ناشناخته، ماه را فرياد مي زنند و اورا مي خواهند .اما ماه در تمام طول تاريكي ، كه لحظه اي فرياد زمينيان قطع نمي شود ، از تنهايي خود دل گير است و نور طلايي اش بيانگر انفجار اين بغض تنهايي ست.
در اين شعر تقابل هايي ديده مي شود : تقابل تاريكي و روشنايي ،موجودات ريز و درشت، عناصر جان دار و بي جان. اين تقابل ها ، از يك سو تقابلي اصلي است تا خواننده را به هدف برساند . تقابل تاريكي و روشنايي چنين هدفي دارد. اما تضادها ي ديگر مانند بزرگي و كوچكي موجودات ، (درخت و سيرسيرك ها) يا تقابل جان دار و بي جان) تصوير ليلي و قورباغه هاو... براي ساختن فضايي ست كه شاعر مي خواهد كل موجودات را به صورتي واحد نشان دهد كه خواهان تغيير وضعيت هستند .در همين جاست كه اگر تمام موجودات چنين فريادي سر مي دهند ، پس جايگاه انسان كجاست؟ آيا انسان جز درزير همان سقف هايي ست كه موريانه ها چنين فريادي بر مي آورند؟ آفريننده ي تصوير كيست؟ اين جاست كه مي توان فرياد انسان را نيز همراه اين موجودات با گوش جان شنيد.
از سويي مصراع هاي : " همه باهم ، همه با هم، يك ريز/ تا سپيده دم فرياد زدند/ ماه ! اي ماه بزرگ !"نشان دهنده ي آن است كه اين فريادها در تاريكي بر مي آيند و با دميدن سپيده ، خاموش مي شوند.
اما كيست كه نداند هر طلوعي به غروبي منجر مي شود و هر غروبي به طلوعي؟ و اين سكوت با فرا رسيدن تاريكي بار ديگر آغاز نمي شود؟
نا آگاهي از احوال ماه نيز موضوعي است كه در پيوند بخش اول شعر با پايان ، به چشم مي آيد. اما اين ندانستن ، مانع فرياد نيست. مانند شعر اخوان :" كجا؟ هرجا كه اين جا نيست." يا شعر كدكني " يه هر آن كجا كه باشد به جز اين سرا ، سرايم".
فرياد موجودات در تمام طول تاريكي باتوجه به روشنايي از يك سو و تفكر ماه در تنهايي از ديگر سو، نشان دهنده ي فاصله ي عميقي است كه بين آنان ايجاد شده است و شايد چنين القا شود كه براي رسيدن به مقامي عالي و رهايي از ظلمت جهل و استبداد ، تلاشي نامحدود لازم است و چه بسا اندوه ماه نيز به خاطر نبود همين موجودات باشد . تمام اين امور زماني زيباتر جلوه مي كند كه مي بينيم هر موجودي به اندازه ي قد و قواره ي خود و در مكان تعيين شده ، در يك حالت طبيعي اين فريادرا بر مي آورد.
"شاخه ها ، با آن دستان دراز ، شبتاب در مهتاب ، موريانه در سقف چوبين، تصوير در قاب، غوك ها در مرداب،و حتما آدميان در كوچه و خيابان و زير همان سقف ها چنين فريادي سر مي دهند.
تكرار مصراع "در تمام طول تاريكي " در ابتدا و ميانه و پايان شعر و آوردن واج هاي تكراري " ت " و كسره ، به نمايش درآوردن شبي تاريك و ديجور و خوفناك است .كه ياد آور مصراع " شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل" حافظ است. و به راستي اين تيرگي را چندين برابر مي كند .
تكرار مصراع " ماه ! اي ماه بزرگ " نيز ضمن تاكيد بر روشنايي ، آن را شكوهمند و زيبا و آرزومندانه ، جلوه مي دهد.
آوردن تشبيه " نسيم تسليم" ضمن خوش آوايي و همانندي ، تسلي يا جبر را لطيف و دوست داشتني مي نمايد.
حس آميزي بسيار زيباي " بغض طلايي رنگ " نيز اين دلتنگي را رنگ آميزي مي كند كه مبادا از آن زشتي اي حاصل شود .
نكته ي ديگري كه در شعر اهميت دارد ، دايره ي نوراني ماه است كه با طول تاريكي در تقابل است و تيرگي گسترده تر از نور است " دايره ي سيار نوراني " مانند چراغ قوه اي جلوه مي كند .چنين مي نماياند كه موجودات ، براي رهايي از تيرگي بايد از منفذ نور بگذرند. در اين شعر تاريكي ايستا و پابرجا و روشنايي، سيار است.آن چه سبب مي شود تا تصور كنيم انسان ها نيز در اين فرياد سهيم هستند، ويژگي انساني بخشيدن در تمام شعر به موجودات است مانند : فرياد سير سيرك ها" . در تمام طول تاريكي / سير سيرك ها فرياد زدند:/ ماه ! اي ماه بزرگ!"در تمام طول تاريكي / شاخه ها با آن دستان دراز / كه از آن ها آهي شهوتناك / سوي بالا مي رفت .و هزاران نفس پنهان، در زندگي مخفي خاك "
نكته ي ديگر آن كه ، تنهايي شاعر در تنهايي ماه تجسم مي يابد و اين رنج بر دوش شاعر است پيش از آن كه به ماه نسبت داده شود.
نكته ي پاياني : زبان شعر بسيار ساده و صميمي و روان و زيباست است به طوري كه تقريبا هيچ واژه اي به معني نياز ندارد. تنها تجسم تصويرها و به هم آميختن آن ها و تامل در گوشه هاي پنهان شعر " مارا بدان ره رهبر است"
نقل مطالب باذكر منبع و نام نويسنده آزاد است.
اصلان قزللو- 18/4 86
منابع:
1- مجموعه ي اشعار فروغ فرخزا د
2- مجموعه ي اشعار اخوان ثالث
3- اشعار دكتر محمد رضا شفيعي كدكني
4 ديوان حافظ
5-مثنوي معنوي مولوي |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر